توجه به میراث مادی و معنوی در هویتبخشی مردم و تقویت هویت ملی مؤثر است.
آیینها و مراسم مذهبی همچون مراسم ویژه ماه مبارک رمضان، مراسم سوگواری
امام حسین(ع) در ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا و همچنین مراسمهای آیینی مانند تعزیه و سنتهای فراموششدهای مانند پردهخوانی و نقالی و شاهنامهخوانی و نظایر آن، در استحکام هویت ملی ایرانیان نقش مؤثری دارد.علاوه بر آنچه گفته شد، آیینهای مذهبی و ملی حاوی ارزشهای سنتی برخاسته از عرف و باورهای عمومی هستند که کارکردهای همگرایانه میان اقوام و گروههای مختلف اجتماعی ایران دارند و تمایز فرهنگی میان فرهنگ ایرانی با فرهنگ غیرایرانی را در خود جای دادهاند. نوشتار حاضر با توجه به این امر طی بررسیای تاریخی، احیای سنت عزاداری بر حضرت سیدالشهدا(ع) را در ایران بعد از اسلام کاویده که از نظرتان میگذرد.
تنوع قومیت در ایران پیشینهای چندهزارساله دارد. اقوام ایرانی پس از استقرار و تثبیت موقعیت و مرزهای جغرافیایی خود، برای رفع نیازهای متقابل خویشتن با یکدیگر روابط مسالمتآمیزی داشتند و در همگرایی عمومی به سر میبردند. اقوام ایرانی بهدلیل داشتن تجربه حکومت واحد و مقتدر، حس همگرایی داشتند. در دوران قبل از اسلام آنها تحت لوای حکومتهای مقتدری چون هخامنشیان و ساسانیان متحد بودند و نهتنها خود بلکه سایر اقوام و ملل دیگر را در فرهنگ و تمدن ایرانی هضم کردند. وجود دولت و ملت واحد، هسته اولیه بههمپیوستگی و وحدت ملی اقوام ایرانی پیش از اسلام به شمار میرود. عامل بههمپیوستگی اقوام ایرانی پس از اضمحلال دولت ساسانیان و ورود اسلام به ایران نیز دین و زبان مشترک بود.
پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز برای ایجاد همبستگی دینی و وحدت ملی حکومتی را بر پایه توحید و عدالت پایهگذاری کرد تا همه اقوام همچون دانههای شانه با هم برابر باشند و به نفی تفاضل قومی و نژادی توصیههای مکرر فرمودند. ممکن است این پرسش برای مخاطبان طرح شده باشد که چه عواملی اقوام و هستههای جدا از هم در ایران را که کشوری با قومیتهای متعدد است به هم پیوند زده است؟
در ایران بهرغم تفاوتهایی که میان اقوام وجود دارد تعامل زبانی و مذهبی وجود دارد و این عامل باعث بههمپیوستگی اقوام ایرانی شده است. انسجام و همبستگی ملی به معنی نادیده گرفتن یا محدود کردن فرهنگها و زبانهای بومی و محلی نیست. فرهنگهای بومی و محلی و قومی در ایران سرشتی تاریخی دارند و در پویایی فرهنگ ایران نقش داشتهاند. مهمترین عامل بههمپیوستگی هویتهای قومی در ایران که همچون ریسمانی قطعات متعدد این سرزمین را به هم پیوند داده، دین اسلام و آداب و سنتهای ملی و مذهبی است.
رسم تعزیتداری و سوگواری پس از ورود اسلام به ایران پس از ورود اسلام به ایران، از قرنهای اول و دوم هجری، رفتهرفته رسم تعزیتداری و سوگواری و گریستن بر مرگ شهیدان دین در ایران احیا شد.
امامان شیعه(ع) برای زنده و جاوید نگهداشتن نهضتخونین امام حسین(ع) سعی و تلاش فراوانی کردند که این کوشش در سخنان و روایات آنان به روشنی مشهود است.
ایرانیان بهدلیل علاقه و پیروی از اهلبیت علیهمالسلام کوشیدهاند عزاداری سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) را با شور و شوق وافری برگزار کنند با این اندیشه که مردم را با وقایع غمانگیز کربلا بیشتر آشنا کنند و با تداعی صحنههای تأثرانگیز نینوا احساسات مردم را برانگیزانند. بدینترتیب، تعزیه از مراسم سینهزنی، مرثیهها و روضهخوانیها، سرگذشت پیامبران و حماسههای دینی کمک گرفت و به صحنه آمد و با استقبال مردم مواجه شد. نمایش تعزیه از ایمان و ایقان مذهبی و تنفر از ستم و بیداد حکایت میکند و عموماً تأثربرانگیز است.
رواج تعزیه و رسم تعزیت داری امام حسین(ع) در دوران آلبویه
در دوران آلبویه علاوه بر احیای آداب باستانی ایران، برپایی تعزیه و رسم تعزیتداری و سوگواری بر شهیدان دین در ایران رواج یافت و مراسم وعظ و تعزیت امام حسین(ع)، سرور و سالار شهیدان کربلا باشکوه و عظمت برپا شد. بهدلیل توجه پادشاهان آل بویه و بهویژه امیرعضدالدوله دیلمی به آیین تشیع، این خاندان توانستند در مقابل خلفای عباسی که بر مکتب اهل سنت بودند مذهب تشیع را در ایران رواج دهند. با این وجود مردم ایران اعم از شیعه و اهل سنت در سوگ امام حسین(ع) اشک میریختند و دوستداران اهلبیت از مذاهب گوناگون اسلامی، در سوگ امام حسین(ع) اطعام میکردند.
احمد (معزالدوله) که در سال 388ق بر تخت سلطنت نشست در ترویج مذهب شیعه اثنیعشری کوشش فراوانی کرد. او فرمان داد هرساله از روز اول محرم کارهای دیوانی و جاری کسب مردم تا روز عاشورا تعطیل شود و زن و مرد به تعزیهداری شهادت حضرت امام حسین(ع) و اصحابش بپردازند.
مراسم واعظان اهل سنت در تعزیت شهادت
عبدالجلیل قزوینی رازی در تألیف گرانبهای خود- کتاب النقض- که در سال 560 ق تألیف شده است، نام و نشان شماری از واعظان نامدار سنی، از جمله اردشیر عبادی- واعظ معروف قرن ششم- را که در عزاداری برای شهیدان کربلا از روی صدق و اخلاص میگریستهاند، ارائه میدهد و ماجرای سوگواری ایشان را به شرح و تفصیل بسیار بیان میکند.
با روی کار آمدن سلجوقیان در سال 447 ق و سقوط آلبویه، هر چند یک بار دیگر تعصب مذهبی بر جهان اسلام و مرکز خلافت(بغداد ) حاکم شد اما عزاداری حسینی پنهانی یا در قالب مجالس سخنرانی و حدیثگویی ادامه و بهتدریج گسترش یافت و در شهرهایی چون قم، کاشان و دیگر مناطق، با همه تعصبات سلجوقیان و خلفای عباسی همروزگار آنان عزاداری حسینی حتی در میان اهل سنت نیز ادامه یافت و در مواردی به درون مدرسه نظامیه که با هدف نشر اشعریه و حتی کوبیدن تشیع بهویژه اسماعیلیه ساخته شده بود نیز نفوذ کرد.
پیدایش مراسم منقبتخوانی و روضهخوانی
در دوران تیموریان (782 تا 911 ق) منقبتخوانی و روضهخوانی در جهان اسلام، بهویژه در قلمرو تیموریان، رواج تام یافت و سلاطین تیموری در گسترش این سنت نقش مؤثری ایفا کردند. ملاحسین کاشفی سبزواری با نوشتن «روضهالشهدا» در واقع نیاز شدید مردم مسلمان، بهویژه اهل سنت را در برگزاری مراسم عزاداری پاسخ گفت.
رواج گسترده این کتاب و استفاده از آن در مراسم یادشده باعث شد تا مجالس سوگواری حسینی روضهخوانی نامیده شود زیرا در آن عمدتاً از روضهالشهدا سود میجستند. بنابراین سوگواریها در دوران پس از آل بویه تا زمان صفویه سبک و سیاق واحدی نداشت و در این میان، صورتهای دیگری نیز در تعزیت پدید آمد که عبارت بود از مناقبخوانی پردهبرداری یا پردهخوانی که هردو گونهای از نقالی مذهبی به شمار میآمد و همچنین مقتل خوانی، نوحهخوانی و مرثیهخوانی در سده ششم هجری و از همه مهمتر روضهخوانی.
گسترش مراسم تعزیتداری و رسمیشدن تشیع
در عصر صفوی که تشیع، دین رسمی کشور اعلام شد، مراسم محرم با توجه و حمایت حکومت تکامل یافت و عزاداران از جلو چشم تماشاگران میگذشتند و به سینهزنی و زنجیرزنی و کوبیدن سنج و مانند اینها میپرداختند. گفته میشود که در جنگ شاه اسماعیل صفوی با ازبکها، برای آنکه سپاهیان ایران را تهییج کنند، از پردهخوانی استفاده کردهاند.
تأسیس تکیهخانه که در واقع مخصوص منقبتخوانی اهلبیت و عزاداری حسینی بود در همین دوران شکل گرفت. در مراحل نخستین تعزیهخوانی نیز با رونق عزاداری حسینی، استقبال گسترده مردم از آن دیده میشود. در دوره صفوی ادبیات عاشورایی رو به گسترش گذاشت و اوج این رویکرد در دیوانهای شاعران و سخنوران به چشم میخورد که یکی از ماندگارترین آنها ترکیببند محتشم کاشانی است.
شاهان صفوی بدین مقدار اکتفا نکردند. اسناد حکومت صفوی نشان میدهد که شاهان صفوی حتی در مسافرتهایی که با ایام محرم و صفر یا رمضان همزمان میشد نیز از برپایی مجالس سوگواری غفلت نمیورزیدند، هرچند شکل عزاداری متفاوت بود. گاهی برخی باورهای صوفیانه مبنی بر صدمهزدن به بدن و کبودکردن یا حتی جرح و خونریزی در افراد شرکتکننده در این مجالس دیده میشد که البته این روند بهتدریج، به توصیه فقهای جبلعامل و نفوذ علمای اسلامی در دربار متوقف شد یا کاهش یافت.
سیاحان و مأموران سیاسی غربی که در این زمان از ایران دیدن کردهاند از برپایی مراسم عزاداری حسینی یاد کردهاند؛ چنانکه پیترو دلاواله نوشته است که مراسم عزاداری عاشورا در دوره صفویه از نفوذ گسترده در مردم برخوردار بوده است؛ «همه غمگین و مغموم بهنظر میرسند و لباس عزا به رنگ سیاه بر تن میکنند. هیچکس سر و ریش خود را نمیتراشد... و همه نوحهای غمانگیز میخوانند و گریه میکنند.»
ادوارد براون نیز درباره ویژگیها و کیفیت این عزاداریها در زمان صفویه میافزاید: «بهطور کلی، احساساتی که بهعلت سوگواریهای ماه محرم تجلی میکند، خواه بهصورت نمایشی، خواه نوحهخوانی، عمیق و اصیل است و حتی خارجیها و آنهایی که مسلمان نیستند اقرار میکنند که تحتتأثیر آنها قرار گرفتهاند».تعزیه در دوره صفویه از ایران به شبه قاره نیز راه یافت. پس از دوران صفویه در دوره نادرشاه اجرای مراسم مذهبی رو به افول نهاد ولی در دوره زندیه باز به آن پرداختند.
تضعیف مراسم مذهبی و تعزیت امام حسین(ع) در دوران سلطنت پهلوی اول
در دوران سلطنت پهلوی، رضاشاه سیاست مذهبی دوگانهای در پیش گرفت. وی پس از کودتای 1299 برای جلب اعتماد مردم و نزدیکی به علما، با ظاهرسازی میکوشید در مراسم عزاداری و مذهبی شرکت کند تا احساسات عمومی را به نفع خود و نقشههایی که در سر میپروراند، جلب کند. یکی از مورخان، در این باره نوشته است: «در نخستین سال پیروزی کودتا، در مراسم محرم و عزاداری امام حسین(ع) رضاشاه در حالی که گل بر پیشانی خود میمالید و کاه بر سر میریخت، به شعائر مذهبی تظاهر میکرد».
علاوه بر این، رضاشاه در خردادماه 1303 به وزارت معارف دستور داد که بر مطالب مذهبی و شرعی چاپشده در مطبوعات نظارت شود و از درج مطالب خلاف شرع، جلوگیری به عمل آید و نیز دستور تعطیلی مشروبفروشیها و قمارخانهها را صادر کرد. او در همان سال عازم عراق شد و ضمن ملاقات با عدهای از علما و مراجع نجف، خود را حامی اسلام معرفی کرد و قول داد که دومین اصل متمم قانون اساسی مبنی بر نظارت علما بر مصوبههای مجلس را به اجرا درآورد.
با این همه، تظاهر به دینداری او مدت زیادی دوام نیاورد. وی همزمان با دستیابی به قدرت، بهتدریج ماهیت ریاکارانه خود را آشکار کرد و هنگامی که به سلطنت رسید، دیگر ضرورتی برای عوامفریبی و تظاهر به دینداری، احساس نکرد. نخستین نشانه حمله علنی و آشکار رضاشاه به شعائر و ارزشهای مذهبی، در نوروز سال 1306 در واقعه اعتراض آیتالله بافقی به زنان عضو خانواده سلطنتی که بدون رعایت موازین شرعی وارد حرم مطهر حضرت معصومه(س) شدند، آشکار شد.
رضاشاه با سیاست حذف نقش دین از اجتماع، سعی در محدودکردن تعزیه، مراسم مذهبی و زیر کنترل قرار دادن نهادهای دینی حوزههای علوم دینی کرد. او با شعار «اصلاح دین» مراسم مذهبی برگزاری تعزیه و سوگواری حضرت امام حسین(ع) را ممنوع کرد. رضاشاه دستور برپایی «کارناوال»های شادی و رژه دستههای موزیک نظامیان در روز عاشورا را که اقدامی دینستیزانه بود صادر کرد.
خانم هاکس- سیاح اروپایی- که در آن زمان از ایران دیدن میکرد، در کتاب خود مینویسد: «در ایران پدیده عجیب اسلام دولتی دیده میشود بهطوری که دولت در ظاهر در فکر تعدیل و شاید اصلاح دین و در واقع در فکر تباه ساختن دین از درون است».
این اقدامات بهویژه پس از سال1311ش، سبب شد تعزیه بهعنوان نمایشی ملی و مذهبی موقعیت خود را رفتهرفته از دست بدهد. پس از حوادث شهریور20 در اوایل سلطنت پهلوی دوم با وجود کوششهای فراوان تعزیهخوانان، تعزیه دیگر نتوانست روی پای خود بایستد. با آغاز شکلگیری انقلاب اسلامی و احیای برخی از آداب و سنن آیینی فراموششده بار دیگر تعزیه رواج پیدا کرد اگرچه با گسترش برخی مسائل، هنرهای تعزیه، پردهخوانی، نقالی و برخی از آداب و سنن آیینی از رونق افتادند و هرگز نتوانستند موقعیت و عظمت پیشین را بازیابند.